تاخیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعویق، درنگ، دیر ≠ تعجیل، تسریع ۲. تعلل، دفعالوقت، طفره، مماطله ۳. مطال ۴. دیرکرد ۵. دیرآمد ۶. مهلت، فرصت ۷. دیر کردن ۸. عقب انداختن
تاخیردیکشنری فارسی به انگلیسیdeferment, delay, holdup, lateness, respite, retardation, stall, stay, suspension, tardiness
تائرلغتنامه دهخداتائر. [ ءِ ] (ع ص ) از تور، جاری و روان شونده . (از منتهی الارب ). || مداومت کننده بر کاری بعد فتور در آن . (منتهی الارب ).
تاخیرهلغتنامه دهخداتاخیره . [ رَ / رِ ] (اِ) بخت و طالع و سرنوشت را گویند و بمعنی نصیب و قسمت و آنچه بر آن زایند و برآیند هم هست ، چنانکه گویند «تاخیره ٔ تو چنین بود» یعنی طالع تو
تاثيردیکشنری عربی به فارسیاثر , نتيجه , اجراکردن , بهم فشردن , پيچيدن , زير فشار قرار دادن , با شدت ادا کردن , با شدت اصابت کردن , ضربت , فشار , تماس , اصابت , اثر شديد , ضربه , نفوذ , ت