تاج گذاریلغتنامه دهخداتاج گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) آیین نهادن دیهیم بر سر پادشاهی نو. جشن تاج گذاردن پادشاهان . تتویج . تکلیل .
تاج گذاریفرهنگ انتشارات معین(گُ) [ معر - فا. ] (حامص .) آیین بر سر نهادن تاج و بر تخت نشستن پادشاهی نو.
Crownدیکشنری انگلیسی به فارسیتاج پادشاهی، تاج، فرق، تاج دندان، فرق سر، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال، پیشانی بند، تاج گذاری کردن، پوشاندن
crownsدیکشنری انگلیسی به فارسیتاج، فرق، تاج دندان، فرق سر، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال، پیشانی بند، تاج گذاری کردن، پوشاندن
باز کردنلغتنامه دهخداباز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کردبر خویشتن نگر نتو