تاجبارشthroughfallواژههای مصوب فرهنگستانبارش خالصی که بعد از گذشتن از تاجپوشش گیاهی به فرش جنگل میرسد
تاجبخشking makerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که امکان به قدرت رسیدن شخص دیگری را فراهم میکند درحالیکه خود به هر دلیلی قادر یا مایل به تصدی آن مسند نیست
ماهیگیرک تاجدار ژاپنیSynthliboramphus wumizusumeواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از ماهیگیرکیان و راستۀ سلیمسانان با پاهای پنجهدار زرد و قوی و پرهای عموماً سفید و ابروهای سیاه و بسیار بلند که تا انتهای سر امتداد دارد
پرستوی دریایی تاجدار چینیSterna bernsteiniواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از کاکائیان و راستۀ سلیمسانان که پرهای تیره و بلند تاجمانندش از پیشانی به سمت عقب سر کشیده شده است
مهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنه: ( سر تاجداران فروشم به زر / که مه تخت بادا، مه تاج و مه فر (فردوسی: ۱/۱۳۳)، ( کآن فلانی یافت گنجی ناگهان / من همان خواهم مَه کار و مَه دکان (مولوی: ۲۲۱).
شادخوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شادیخوار؛ شادمان؛ خوشحال: ◻︎ بادهشناس مایهٴ شادی و خرّمی / بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار (مسعودسعد: ۵۴۲)، ◻︎ تو شادی کن ار شادخواران شدند / تو با تاج
تاج دارلغتنامه دهخداتاج دار. (نف مرکب ) پادشاه و نگاه دارنده ٔ تاج . (انجمن آرا). کنایه از پادشاه است و نگاهدارنده و محافظت کننده ٔ تاج را نیز گویند. (برهان ). دارنده و محافظ تاج .
دندانهلغتنامه دهخدادندانه . [ دَ دا ن َ / ن ِ ] (اِ) (از: دندان + َه تخصیص نوع از جنس ) هر یک از برآمدگی و برجستگی های دندان مانند چیزی مضرس چون اره و شانه و کلید. تضریس . برجستگی