تاماریکسلغتنامه دهخداتاماریکس . (اِ) لاتینی «تاماریس »، اثل است .رجوع به تاماریس و تاماریسک و مخصوصاً «اثل » شود.
تاجدار فلکلغتنامه دهخداتاجدار فلک . [ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید است : تو تاجبخش جمع سلاطین و همچو من سلطان تاجدار فلک طوقدار توست .خاقانی .
تاماریکسلغتنامه دهخداتاماریکس . (اِ) لاتینی «تاماریس »، اثل است .رجوع به تاماریس و تاماریسک و مخصوصاً «اثل » شود.
تاج دارندهلغتنامه دهخداتاج دارنده . [ رَدَ / دِ ] (نف مرکب ) پادشاه . تاجدار. دارنده ٔ تاج . نگهبان تاج . رجوع به تاجدار شود.
تاج دارلغتنامه دهخداتاج دار. [ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معنی آن ، تاج ازآن دار بوده . (شرفنامه منیری ). لایق دار : سخن هر سری را کند تاجدارسری را کند هم سخن تاج دار تاج مآثر