تاتولغتنامه دهخداتاتو. (اِ) اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی . بر ذون و اوستور و اسب تاتاری
تاتولغتنامه دهخداتاتو. (اِ) جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند. (ناظم الاطباء)
تاتولغتنامه دهخداتاتو. (فرانسوی ، اِ) نوعی حیوان پستاندار که بدنش از فلس پوشیده است و در امریکای جنوبی دیده می شود. تاتو.
تاتولهلغتنامه دهخداتاتوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) گیاه و درختی زهرناک .اسم فارسی جوزماثل ، گوزماثل . رجوع به تاتوره شود.
تاتوانلغتنامه دهخداتاتوان . (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ساحل غربی دریاچه ٔ وان و مرکز سنجاق گوار میباشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
تاتورهلغتنامه دهخداتاتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (آنندراج ) (انجمن آرا). چدار و بخاوی باشد از آهن و ریسمان که بر دست و پای اسب و استر
تاتوللغتنامه دهخداتاتول . (ص ) شخصی را گویند که دهان او کج شده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که دهان و پوزه اش پیچیده و کج باشد.