تاترالغتنامه دهخداتاترا. (اِخ ) مجموع ارتفاعات جبال کاراپات واقع مابینا سلواکی و گالیس بارتفاع 2663 گز.
تاترانلغتنامه دهخداتاتران .(اِ) این کلمه در بحر الجواهر مانند مترادفی برای راسن (سوسن کوهی ) آمده است . و در جای دیگر نیافتیم .
تآترلغتنامه دهخداتآتر.[ ت ِ آ ] (فرانسوی ، اِ) تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی . تماشاخانه . نمایش خانه . بازیگرخانه . صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داست
تاتار سلطانلغتنامه دهخداتاتار سلطان . [س ُ ] (اِخ ) یکی از امراء خراسان در زمان شاه طهماسب صفوی . خواجه محمد شریف عموی امین احمد رازی مولف تذکره ٔ هفت اقلیم چند سال وزارت اورا داشت . ر
تاتارلغتنامه دهخداتاتار. (اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 34 هزارگزی شمال باختری پلدشت 10 هزارگزی شمال ارابه رو قره تپه به ماکو، دره ، معتدل س
تاتائوچایلغتنامه دهخداتاتائوچای . [ءُ ] (اِخ ) رودی است به آذربایجان غربی و شمال شرقی کردستان ، آبش شیرین و در دریاچه ٔ ارومیّه می ریزد.
تاترانلغتنامه دهخداتاتران .(اِ) این کلمه در بحر الجواهر مانند مترادفی برای راسن (سوسن کوهی ) آمده است . و در جای دیگر نیافتیم .
تاتلغتنامه دهخداتات . (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، ا
کارپاتلغتنامه دهخداکارپات . (اِخ ) (جبال ...) سلسله جبال واقع در اروپای وسطی مشرف بر جلگه های «اسلوواکی » و «هنگری » و بر نجدهای «ترانسیلوانی »، ممتد از «براتیسلاوا» تا «پورت دوفر
راسنلغتنامه دهخداراسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن چون بوی سیر باشد . (صح