تاتلغتنامه دهخداتات . (اِخ ) قومی پارسی . (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان . اهالی ولایات شمالی که به لهجه ٔ محلی سخن رانند م
تاتلغتنامه دهخداتات . (پسوند) مزید مؤخر (پساوند) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت «داد» آید:... داد در جزء دوم خر
تاتلغتنامه دهخداتات . (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، ا
تاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتا تو را: ◻︎ دردستانی کن و درماندهی / تات رسانند به فرماندهی (نظامی۱: ۴۳).
طاطلغتنامه دهخداطاط. (اِخ ) نام صاب پسرحضرت ادریس پیغمبر است که طبق روایات ، فرقه ٔ صابی را به او منسوب دانسته اند. (عیون الانباء ج 1 ص 215).
طاطلغتنامه دهخداطاط. (اِخ ) نام مردی که هرمس یکی از کتب خود را در صناعت کیمیا بدو خطاب کرده . (فهرست ابن الندیم ).
طاطلغتنامه دهخداطاط. (ع ص ) مرد دراز. (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). مرد درازبالا. (منتهی الارب ). || مرد سخت خصومت . (منتخب اللغات ). || مرد متکبر. (اقرب الموارد). || دلاور.
تَأْتِفرهنگ واژگان قرآنکه بيايد(ترکيب لـِ با فعل مضارع نيز فعل امر مي سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" يا "فـَ" بيايد ، اين لام ساکن مي شود مثل "وَلْتَأْتِ")
تات قشلاقلغتنامه دهخداتات قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان 48 هزارگزی شمال باختری ماه نشان 27 هزارگزی راه عمومی ، کوهستانی سردسیر با 422 تن
تات کندیلغتنامه دهخداتات کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه . 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سیه چشمه ، کوهستا
تات قشلاقلغتنامه دهخداتات قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان 48 هزارگزی شمال باختری ماه نشان 27 هزارگزی راه عمومی ، کوهستانی سردسیر با 422 تن
تات کندیلغتنامه دهخداتات کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه . 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سیه چشمه ، کوهستا