26 فرهنگ

1901 مدخل


تاب خوردن

۱. درپیچ وتاب شدن
۲. تاب بازی کردن
۳. دور زدن
۴. بهنوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن

dangle, oscillate, swing