تابللغتنامه دهخداتابل . [ ب ِ / ب َ ] (ع ص ) از تبل . || (اِ) دیگ افزار. ج ، توابل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشیائیست خشک که بوسیله ٔ آن اشیاء غذا را خوشبو و معطر میسازند کذا
تأبللغتنامه دهخداتأبل . [ت َ ءَب ْ ب ُ ] (ع مص ) تأبل ابل ؛ گرفتن و برگزیدن شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تأبل ابل و جز آن ؛ بی نیاز شدن شتران و غی
تابلقولغتنامه دهخداتابلقو. [ ] (اِ) چوب آن بمقدار یک گز سطبری بمقدار تازیانه ای باید بی بیخ بنشانند در زمینی که ریگ بوم باشد بگیرد و چون عمارت کنندبزرگتر شود و نیکوتر از بیشه ای ب
تابلولغتنامه دهخداتابلو. (فرانسوی ، اِ) ، پرده . پرده ٔ نقاشی . نمایش یاتصویربرجسته : تابلونویس ، تابلوسازی ، تابلو نویسی .
تأبللغتنامه دهخداتأبل . [ت َ ءَب ْ ب ُ ] (ع مص ) تأبل ابل ؛ گرفتن و برگزیدن شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تأبل ابل و جز آن ؛ بی نیاز شدن شتران و غی
تابلقولغتنامه دهخداتابلقو. [ ] (اِ) چوب آن بمقدار یک گز سطبری بمقدار تازیانه ای باید بی بیخ بنشانند در زمینی که ریگ بوم باشد بگیرد و چون عمارت کنندبزرگتر شود و نیکوتر از بیشه ای ب