تابع مجموعهای جمعیadditive set function, finitely additive set functionواژههای مصوب فرهنگستانیک تابع مجموعهای که در آن مقدار تابع در اجتماعی متناهی از مجموعههای مجزا برابر با مجموع مقادیر تابع در هریک از آن مجموعههاست
تابعلغتنامه دهخداتابع. [ ب ِ ] (ع ص )پس رو و چاکر. ج ، تبع. (منتهی الارب ). || پس رونده . لاحق . پیرو. فرمانبردار. مطیع. خادم . مقابل متبوع : زامل . پس رو و تابع. (منتهی الارب )
تابعدیکشنری عربی به فارسیبهم چسبيده , تابع , پيرو , هواخواه , طرفدار , وابسته , موکول , نامستقل , شاگرد , مريد , حواري , دنبالگر , پست , نا مرغوب , پايين رتبه , فرعي , درجه دوم , مهر ,
معادلات بُندادی حرکتcanonical equations of motionواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از معادلات دیفرانسیل جزئی که حرکت سامانهای دینامیکی را بهکمک تابع هامیلتونیاش توصیف میکند متـ . معادلات حرکت هامیلتون Hamiltons equation of motion
انتگرالintegralواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مشترک ممکن زیرینۀ مجموعهای ریمانی (Riemannian) و زبرینۀ مجموعهای ریمانی یک تابع حقیقی در بازۀ مفروض
تقاضای مشروط عواملconditional factor demandsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از توابع که تقاضای بهینه یا کمینهکنندۀ هزینه را برای هریک از دادهها (inputs) بر حسب ستاندۀ (output) انتظاری از آنها و قیمت دادهها بیان میکند