تابعینلغتنامه دهخداتابعین .[ ب ِ ] (ع ص ، اِ) جمع تابع در حالت نصبی و جری . || (اِخ ) به اصطلاح محدثین جماعت مسلمانان که بیکی یا بیشتری از اصحاب رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم مل
تابعینفرهنگ انتشارات معین(بِ) [ ع . ] (اِ.) جِ تابع . 1 - تابعان . 2 - آنان که اصحاب رسول را دیده باشند.
تابعیهلغتنامه دهخداتابعیه . [ ب ِ ی ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث تابعی .زن تابعی ، زنی که درک زمان صحابه ٔ رسول کرده است .
تابعونلغتنامه دهخداتابعون . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) جمع تابع در حالت رفعی ، آنکه اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم را دیده . (منتهی الارب ). جماعتی که صحابه را دیده باشند. (مقدمه ٔ لغ
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (آدینه قلی بک ) یکی از شعرای امی ایران است و با مولانا وحشی معاصر و در نکته سنجی مهارت داشته است .از اوست :کار من دور از تو غیر از ناله ه
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاّ...) فرزند شهر هرات است و نقاشی کاسه و طبق می کندو گاهی نغمه ای از او سر می زند از اوست این رباعی :دور از تو به درد و محنت و غم بودم
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری می زیسته و از اهالی ادرنه است خطی خوش می نوشته و اشعارش روان و نیکو بوده است بمناسبت انتساب به
سالملغتنامه دهخداسالم .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن محرزبن ابی هریره از تابعین است . صبیعبن صهیب از او روایت کند. رجوع به ابوعمر شود.
اویسفرهنگ نامها(تلفظ: oveys) (در اعلام) نام یکی از عارفان و پارسایان و تابعین صدر اسلام ، مشهور به اویس قرنی .
خارفیلغتنامه دهخداخارفی . [ رِ ] (اِخ ) علأبن عوازالخارفی از تابعین بوده است . وی از ابن عمرو روایت دارد و ابواسحاق الهمدانی از او روایت کند. (انساب سمعانی ).