تئورویلغتنامه دهخداتئوروی . [ ] (اِخ ) تئوروی (برابر خرداد) یکی از شش حامل شر اهریمن در مقابل امشاسپندان . موجب اتلاف و فساد و شکست و گرسنگی و تشنگی و شریک «زئی ریش » (برابر امردا
تئوریلغتنامه دهخداتئوری . [ ت ِ ءُ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از زبان فرانسه و متداول در فارسی امروز. این کلمه از ریشه ٔ یونانی «تئوریا» است و بمعنی شناسایی یک علم که بر پایه ٔ تحصی
تئوریکلغتنامه دهخداتئوریک . [ ت ِ ءُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) مأخوذ از فرانسه و متداول در کتب علمی فارسی امروز، منسوب به تئوری . راجع و متعلق به علم نظری : احکام تئوریک هنگامی ارزند
تئوریفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرضیه، نظریه ۲. نظری ≠ عملی ۳. مبادی، مبانی، مجموعه ایدههاو مفاهیم تجریدی
الکترونیکلغتنامه دهخداالکترونیک . [ اِ ل ِ رُ ] (فرانسوی ، اِ) شاخه ای است از مهندسی که در تئوری و وسایل و طرحهای مربوط به پخش و جذب الکترونها بحث می کند، و مباحث طرح شده در آن مسائل
تئوریکمانلغتنامه دهخداتئوریکمان . [ ت ِ ءُ ] (فرانسوی ، ق ) مأخوذ از فرانسه . از روی علم نظری و روش تئوریک . از راه اصول و مبادی ونظریات و دلائل علمی . رجوع به تئوری و تئوریک شود.
حسابلغتنامه دهخداحساب . [ ح ِ ] (ع مص ، اِ) شمار. (مهذب الاسماء). شماره . شمردن . (تاج المصادر بیهقی ). بشمردن . شمر. شماره کردن . (دهار) (ترجمان عادل ). با کسی شمار کردن . تتوی
خداشناسیلغتنامه دهخداخداشناسی . [ خ ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت خدا.معرفةاﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تدین و دینداری . دانش خداشناسی : دانش خداشناسی در معنی حقیقی خود، شامل قسم
جامعه شناسیلغتنامه دهخداجامعه شناسی . [ م ِ ع َ / ع ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت جامعه . معرفت الجوامع. آشنایی به احوال جامعه . و رجوع به جامعه شود. || در اصطلاح جامعه شناسان ، علمی که ا