تأنیلغتنامه دهخداتأنی . [ ت َ ءَن ْ نی ] (ع مص ) درنگ کردن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ نمودن . (فرهنگ نظام ). انتظار نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
تعنیلغتنامه دهخداتعنی . [ ت َ ع َن ْ نی ] (ع مص ) رنجانیدن و رنجور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رنج بردن . (زوزنی ). رنج کشیدن و رنجانیدن لازم و متعدی . (منتهی الارب ) (آنندراج )
تانیلغتنامه دهخداتانی . (ع ص ) مقیم بجایی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دهقان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، تُنّاء. (منتهی الارب ).
تانیلغتنامه دهخداتانی . (ضمیر) (از تان + یای مجهول ) بهار در سبک شناسی آرد: در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بشکل مان ، تان ، شان می آورند
تانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث ۲. آهسته، کند، یواش ۳. آهستگی ۴. تاخیر ۵. سستی ۶. درنگ کردن، تاخیر کردن، سستی کردن
تانی تنهلغتنامه دهخداتانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه
تانی ژنلغتنامه دهخداتانی ژن . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) یا «دی - آستیل آمین » در حقیقت اتر دیاسِتیک تانن است که بشکل گرد زردرنگ خاکستری بی بو و طعم یا با طعمی ترش یافت شود و در آب غیرم
تانی تنهلغتنامه دهخداتانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه
تانی ژنلغتنامه دهخداتانی ژن . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) یا «دی - آستیل آمین » در حقیقت اتر دیاسِتیک تانن است که بشکل گرد زردرنگ خاکستری بی بو و طعم یا با طعمی ترش یافت شود و در آب غیرم
تانیزللغتنامه دهخداتانیزل . (اِ) از جمله ٔ اجسامی است که دارای خواص تانی ژن میباشد. رجوع به درمانشناسی دکتر عطایی ج 1 ص 479 و تانی ژن شود.