تأریخلغتنامه دهخداتأریخ . [ ت َءْ ] (ع مص ) سال و مه معلوم کردن با نوشتن یا گفتن : ارخ الکتاب تأریخاً؛ تاریخ نوشت آن کتاب را. (ناظم الاطباء). || شناساندن وقت ، و بقولی تأریخ ه
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظ
تاريخدیکشنری عربی به فارسیخرما , درخت خرما , نخل , تاريخ , زمان , تاريخ گذاردن , مدت معين کردن , سنه , تاريخچه , سابقه , پيشينه , بيمارنامه
تاریخفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاریخچه، تذکره، سرگذشت، وقایع ۲. خداینامه، شاهنامه، سیرالملوک ۳. سابقه ۴. زمان، مورخه، وقت، زمان وقوع ۵. کتاب رویدادهای گذشته، تاریخنامه ۶. تقویم، گاهشماری ۷
تاریخ الروملغتنامه دهخداتاریخ الروم . [ خُرْ رو ] (ع اِمرکب ) رجوع به تاریخ رومیان و تاریخ اسکندری شود.
تاریخ جایی یا امری بودنلغتنامه دهخداتاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .
تاریخ عمومیلغتنامه دهخداتاریخ عمومی . [ خ ِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخی که شامل کلیات از قبیل شرح وقایع و جنگها، ذکر سلاطین ، رؤسا، اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جهان است .
تاریخ گذاشتنلغتنامه دهخداتاریخ گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) زمان نامه یا قرارداد یا اتفاقی را بر اساس مبداء تاریخی معین ذکر کردن .
تاریخ الروملغتنامه دهخداتاریخ الروم . [ خُرْ رو ] (ع اِمرکب ) رجوع به تاریخ رومیان و تاریخ اسکندری شود.
تاریخ جایی یا امری بودنلغتنامه دهخداتاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .
تاریخ عمومیلغتنامه دهخداتاریخ عمومی . [ خ ِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخی که شامل کلیات از قبیل شرح وقایع و جنگها، ذکر سلاطین ، رؤسا، اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جهان است .
تاریخ گذاشتنلغتنامه دهخداتاریخ گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) زمان نامه یا قرارداد یا اتفاقی را بر اساس مبداء تاریخی معین ذکر کردن .