بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه
بِـفرهنگ واژگان قرآنبه - در ( مثلاً در عبارت "فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً "معنی "در" می دهد :و در آن (وقت) در ميان جمعی (از دشمن) قرار گرفتند)
بفرهنگ انتشارات معین(بِ) (پیش .) 1 - بر سر اسم درآید (به جای تنوین منسوب عربی ) و از آن قید سازد: بیقین = یقیناً. 2 - بر سر اسم و حاصل مصدر درآید و قید سازد: بزودی . 3 - گاه بر سر
ﺑفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به اول بن مضارع اضافه میشود و فعل امر میسازد: بُرو، بِگو.۲. نشانۀ مضارع التزامی: بروم، بگویم.۳. (پیشوند) به اول اسم اضافه میشود و صفت و قید میسازد: بساما
پتفوزبندلغتنامه دهخداپتفوزبند. [ پ َ ب َ ] (اِ مرکب ) پوزه بند. کِعام ، پتفوزبند شتر. (منتهی الارب ).
شبملغتنامه دهخداشبم . [ ش ِب ْ ب َ ] (ع اِ) چوب پتفوزبندِ بزغاله . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به شبام شود.
مشبملغتنامه دهخدامشبم . [ م ُ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که پتفوز بر بزغاله می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
بدپوزلغتنامه دهخدابدپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان از طرف بیرون . (از برهان قاطع). پیرامون دهان . (ناظم الاطباء). پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : عاریت داده پدر سبلت و ریش و بدپ
مشبملغتنامه دهخدامشبم . [ م ُ ش َب ْ ب َ ](ع ص ) بزغاله با چوب پتفوزبند. منه : المثل تفر من صوت الغراب و تفرس الأسَد المشبم ؛ یعنی می ترسی از آواز زاغ و می دری شیر دهان بسته را