بنگارلغتنامه دهخدابنگار. [ ب ِ / ب ِ ن ِ ] (ص مرکب ) نگاربسته . نقش بسته . منقوش . (فرهنگ فارسی معین ) : و آن قطره ٔ باران که چکد از بر لاله گردد طرف لاله ازآن باران بنْگار.منوچه
بیگارلغتنامه دهخدابیگار. (اِ) مجرگ . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). کار فرمودن بی مزد. کار بی اجرت . (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). شایگان . شاهگان .
بیگاریلغتنامه دهخدابیگاری . (حامص ) نسبت به بیگار است . کار اجباری بی مزد. (یادداشت مؤلف ). کار بی مزد. کار رایگان . سخره . شاکار. شایگان : از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پ
بی نقشلغتنامه دهخدابی نقش . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقش ) بی نگار. گرزه . ساده . (یادداشت مؤلف ): اطلس ؛ درم بی نقش . (مهذب الاسماء). رجوع به نقش شود.
بی سکهلغتنامه دهخدابی سکه . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سکه ) که سکه ندارد.زر و سیم بی نقش . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). زر و سیم بی نگار. غیرمضرو
سادهلغتنامه دهخداساده . [ دَ / دِ ] (ص ) بی نقش و نگار. (انجمن آرا) (آنندراج ). بی نقش . (شرفنامه ٔ منیری ). مقابل منقش . (برهان ). قماش خالی از نقوش . (شعوری ). بی نگار. اطلس (
نگارگرلغتنامه دهخدانگارگر. [ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) نقاش . (تفلیسی ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مصور. رسم کننده . (ناظم الاطباء). صورتگر. چهره گشا. نگارنده . (یاددا
نگارلغتنامه دهخدانگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاط