بی نتیجهدیکشنری فارسی به انگلیسیabortive, frivolous, fruitless, impotent, indecisive, ineffectual, nonproductive, null, pointless, unavailing, vain, void
abortدیکشنری انگلیسی به فارسیقطع شدن، سقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortsدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortingدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
حکمینلغتنامه دهخداحکمین . [ ح َ ک َ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حکم . دو حکم که هر یک را یکی از دو خصم برای فیصل و قطع دعوی تعیین کند. و چون مطلق گویند ابوموسی اشعری حکم اصحاب امیرالمؤ
تراژانلغتنامه دهخداتراژان . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) مارکوس اولپیوس تراژانوس کرینیتوس . یکی از امپراتوران بزرگ روم است که بسال 52 م . در ایتالیکا (اسپانیا) متولد شد. پدرش مردی نوخاست