بی محابالغتنامه دهخدابی محابا.[ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + محابا «عربی ») بی تکلف و بی ادب . (ناظم الاطباء). بی آزرم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به محابا شود. || ناپرهیزگار. بآزادی و بی
بیمحابافرهنگ مترادف و متضاد۱. بیباک، بیپروا، بیملاحظه ≠ ملاحظهکار ۲. بیادب، گستاخ ≠ آدابدان ۳. بیباکانه، گستاخانه ≠ محتاطانه
گستاخ گویلغتنامه دهخداگستاخ گوی . [ گ ُ ] (نف مرکب ) بی محاباگوی و بی صرفه گوی . (آنندراج ) : از آن بوالفضولان گستاخ گوی وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی .نظامی (از آنندراج ).
بی قیاسلغتنامه دهخدابی قیاس . (ص مرکب ) (از: بی + قیاس ) بی حساب . بی شمار. (آنندراج ). خارج از حد و اندازه . بی پایان . بی انتها. غیرقابل بیان و تفسیر. (ناظم الاطباء) : بگذرانیدی
محابالغتنامه دهخدامحابا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) محاباة. حباء. رجوع به محاباة شود. در اصل محاباة است که فارسیان به حذف تاء استعمال کنند. (آنندراج ). در زبان فارسی محابا که اغلب به