بیلغتنامه دهخدابی . (اِ) کرم وپروانه . (ناظم الاطباء). بید. (از اشتینگاس ). ظاهراًمصحف یا لهجه ای است «بید» را. و رجوع به بید شود.
بیلغتنامه دهخدابی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف
بیلغتنامه دهخدابی . [ ب َی ی ] (ع ص ) (از «ب ی ی ») مرد ناکس و فرومایه و ابن بَی ّ مثله . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بیلغتنامه دهخدابی . [ ب َی ی ] (ع مص ) (از «ب وی ») مشابه شدن غیر خود را در کردار. (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). مشابه شدن غیر پدر خود را در کردار. (ناظم الاطباء).
perspicuityدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظمی، صراحت، وضوح، تیز بینی، روشنی، شفافی، روشن بینی، روش فکری، زیرکی
رک گوییلغتنامه دهخدارک گویی . [ رُ ] (حامص مرکب ) صراحت لهجه . بی پرده و صریح گفتاری . رک گفتن . صدع . (یادداشت مؤلف ).
مرد و مردانهلغتنامه دهخدامرد و مردانه . [ م َ دُ م َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ، از اتباع ) روشن . صریح . بی پرده . بی بیم و هراس . در نهایت صراحت و شجاعت . (یادداشت مرحوم دهخدا).