بی شبههلغتنامه دهخدابی شبهه . [ ش ُ هََ /هَِ ] (ص مرکب ) (از: بی «فارسی » + شبهة «عربی ») بی شبهت . بی گمان . بی شک . بلاشک . بلاشبهه . (یادداشت مؤلف ). بی شک . بی اشتباه . (ناظم
بی شبه و ندلغتنامه دهخدابی شبه و ند. [ ش ِ هَُ ن ِدد ] (ص مرکب ) (از: بی + شبه + و + ند) بی مثل و مانند. رجوع به شبه و ند شود.
بی شباهتلغتنامه دهخدابی شباهت . [ ش َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + شباهت ) که شباهت و مانایی ندارد. بدون مانستن . رجوع به شباهت شود.
بی شبهلغتنامه دهخدابی شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ص مرکب ) (از:بی + شبه ) بی مثل . بی نظیر. بی عدیل . بی همتا. بی مانند.فرید. وحید. واحد. ناهمتا. بی مثیل . بی مثال . یتیمه . بی همال . عد
بی ریبلغتنامه دهخدابی ریب . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریب ) بی شک . بی شبهه . (ناظم الاطباء). رجوع به ریب شود.
بی سخنلغتنامه دهخدابی سخن . [ س ُ خ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + سخن ) گنگ . || خاموش . ساکت . (ناظم الاطباء). || غیرناطق : این رستنی است ناروان هر سوو آن بی سخن است وین سوم گ
بی شکلغتنامه دهخدابی شک . [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شک ) بدون اشتباه . بدون وهم و گمان . بدون تردید. بطور یقین . (ناظم الاطباء). بی گمان . بی ریب . بی شبهه . بلاشک . ب
بی گمانلغتنامه دهخدابی گمان . [ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون شک و بطور یقین . (ناظم الاطباء). از پهلوی ویگومان . آنکه شک ندارد. آنکه بیقین است . (یادداشت مؤلف ). بی شک و شب
بیلغتنامه دهخدابی . (پیشوند) حرف نفی . مقابل با که کلمه ٔ اثبات است . بر سر اسم درآید و اسم را به صفت بدل کند چون بصیرت که بمعنی بینائی است و اسم است و اگر گویند بی بصیرت صفت