بی سوادیلغتنامه دهخدابی سوادی . [ س َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیسواد. عامی بودن . امی بودن . (یادداشت مؤلف ). || کم مایگی در دانش و معلومات .
بی سوادلغتنامه دهخدابی سواد. [ س َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سواد) آنکه خط خواندن نتواند. (ناظم الاطباء). که خواندن و نوشتن نداند. (یادداشت مؤلف ). ناخوانا. نانویسا. ناخوانده . امی .