بی ریبلغتنامه دهخدابی ریب . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + ریب ) بی شک . بی شبهه . (ناظم الاطباء). رجوع به ریب شود.
بیرابیرلغتنامه دهخدابیرابیر. (ق مرکب ) (کلمه ٔ ترکی است مرکب ازبیر = یک + الف + بیر = یک ) ضعف . مضاعف . دوبرابر.- بیرابیر فرق کردن بهای چیزی ؛ ترقی کردن قیمتها. دوچندان شدن آنها.
بیربطلغتنامه دهخدابیربط. [ رَ ](ص مرکب ) (از: بی + ربط) بی پیوستگی و ارتباط. که ربط ندارد. که منظم و منتسق نیست . || بی ترتیب . بی نظم . (آنندراج ): سخن بیربط گفتن ؛ سخنان نامنظم
بیربوشالغتنامه دهخدابیربوشا. (اِ مرکب ) بلغت زند و پازند خیار بادرنگ را گویند. (برهان ) (هفت قلزم ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بیربوملغتنامه دهخدابیربوم . (اِخ ) سر مکس . (1872-1956م .) نویسنده و کاریکاتورنگار انگلیسی و منتقد آثار درامی . (دایرة المعارف فارسی ).
بی شایبهلغتنامه دهخدابی شایبه . [ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + شایبه ) بی شائبه . بی شک و بی ریب . (ناظم الاطباء). بی آمیزش چیزی وبی آلودگی . (آنندراج ). رجوع به شایبه و شائب
بی شکلغتنامه دهخدابی شک . [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شک ) بدون اشتباه . بدون وهم و گمان . بدون تردید. بطور یقین . (ناظم الاطباء). بی گمان . بی ریب . بی شبهه . بلاشک . ب
ریبلغتنامه دهخداریب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ریبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد : ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تونیست در شاعری من نه ریا و نه ری
ریبلغتنامه دهخداریب . [ رَ ] (ع اِ) حوادث زمانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). گردش روزگار. (دهار) (از اقرب الموارد). حوادث روزگار. (صراح اللغة).- ریب المنون ؛ سخ
صائغلغتنامه دهخداصائغ. [ ءِ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین محمدبن علی صایغ شهاب زرگر. از مذکوران خراسان و مشهوران جهان بوده است ، و در علم صیاغت ماهر،و بر صناعت شعر کامل ، و او را توح