بی رغبتلغتنامه دهخدابی رغبت . [ رَ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رغبت ) بی خواهانی . بدون تمایل . بی میل . بی اشتها. بی شوق . و رجوع به رغبت شود: زهد، زهادة؛ بی رغبت شدن . (ترجمان القر
بی رغبتیلغتنامه دهخدابی رغبتی . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) بی میلی . عدم تمایل . بی اشتهائی : به بی رغبتی شهوت انگیختن برغبت بود خون خود ریختن .سعدی .
بی رغبتیلغتنامه دهخدابی رغبتی . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) بی میلی . عدم تمایل . بی اشتهائی : به بی رغبتی شهوت انگیختن برغبت بود خون خود ریختن .سعدی .
سر سریواژهنامه آزادبی حوصله کاری را انجام دادن زود و گذری کاری را انجام دادن از روی بی رغبتی کاری را انجام دادن بی حوصلگی در کار
بی خواهشلغتنامه دهخدابی خواهش . [ خوا / خا هَِ ] (ق مرکب ، ص مرکب ) بی خواستاری . بی طلب . || بی مقصود و بی قصد. (ناظم الاطباء). || بی اراده و بی میل . (ناظم الاطباء). بی خواهانی .