بی دلیللغتنامه دهخدابی دلیل . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دلیل ) بدون برهان . بدون حجت . که دلیل ندارد. رجوع به دلیل شود.
بی دلیلدیکشنری فارسی به انگلیسیcauseless, groundless, unduly, unjustified, unprovoked, unwarranted, wanton