بی حیالغتنامه دهخدابی حیا. [ ح َ ] (ص مرکب ) بی شرم و گستاخ و آنکه در ارتکاب کارهای زشت منفعل میشود. (ناظم الاطباء). وقیح . وقاح . سخت روی . سترگ . پررو. صفیق . بی شرم . بی چشم و
بی حیادیکشنری فارسی به انگلیسیaudacious, baldfaced, barefaced, brazen, fast , forward, immodest, insolent, raunchy, saucy, shameless
بیحیافرهنگ مترادف و متضادبیآزرم، بیادب، بیشرم، پررو، جسور، چشمدریده، دریده، رسوا، شطاح، شوخ، شوخچشم، گربز، گستاخ، وقیح ≠ آزرمگین، باحیا
بی بی حیاتلغتنامه دهخدابی بی حیات . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و دارای 270 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).