بیهسیلغتنامه دهخدابیهسی . [ ب َ هََ ] (ص نسبی ) منسوب است به بیهس . (از انساب سمعانی ). رجوع به بیهس شود.
بیحسی برقیelectrical stunningواژههای مصوب فرهنگستانبیحسی با جریان برق که در حین ذبح و قبل از خونگیری برای ثابت نگه داشتن حیوان انجام میشود
بی حسیبلغتنامه دهخدابی حسیب . [ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) بی حساب : متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجهند با ما سخنان بی حسیبت . سعدی (طیبات ).رجوع به حساب و بی حساب شود.