بی برلغتنامه دهخدابی بر. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) بی ثمر. بی بار. رجوع به بر شود. || (اِ مرکب ) سپستان . (از الفاظ الادویه ). گیاهی است که از آن ترشی اندازند. (یادداشت بخط مؤلف ). ف
بی برگلغتنامه دهخدابی برگ . [ بی ب َ ] (ص مرکب ) گیاهی که برگهایش ریخته باشد. درختی که برگ نداشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، بی سروسامان مثل بینوا.(آنندراج ). بینوا. فقی
بی برگشتلغتنامه دهخدابی برگشت . [ بی ب َ گ َ ] (ص مرکب ) که نتوان آنرا بازگشت داد. که نتوان برگرداند.- اعتبار بی برگشت ؛ اعتباری است که نمیتوان آنرا برگرداند. اعتبار غیرقابل فسخ .(
بی برگیلغتنامه دهخدابی برگی . [ بی ب َ ] (حامص مرکب ) فقر. احتیاج . مسکنت . بی نوایی . فقیری . درماندگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : رهی خواهی شدن کآن ره دراز است به بی ب
بی برگلغتنامه دهخدابی برگ . [ بی ب َ ] (ص مرکب ) گیاهی که برگهایش ریخته باشد. درختی که برگ نداشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، بی سروسامان مثل بینوا.(آنندراج ). بینوا. فقی
بی برگشتلغتنامه دهخدابی برگشت . [ بی ب َ گ َ ] (ص مرکب ) که نتوان آنرا بازگشت داد. که نتوان برگرداند.- اعتبار بی برگشت ؛ اعتباری است که نمیتوان آنرا برگرداند. اعتبار غیرقابل فسخ .(
بی برگیلغتنامه دهخدابی برگی . [ بی ب َ ] (حامص مرکب ) فقر. احتیاج . مسکنت . بی نوایی . فقیری . درماندگی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : رهی خواهی شدن کآن ره دراز است به بی ب