بیفایدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فایده، بیمصرف، بیلطف، بیموضوع، بیجا، بیهوده، بهدردنخور عبث، لاطائل، مهمل، یامفت، یاوه، بیمعنی (بیمعنا) بیارزش، بیسکه، بیثمر، بیخاصیت، مذبوحانه، بیحاصل، بیبَر، هدر، بینتیجه، دلسرد کننده لغو هرزه آشغال، بنجل، نخاله، آشغالی، بلااستفاده، ازکارافتاده، اسقاط، اسقاطی، آنتیک
بی فایدهلغتنامه دهخدابی فایده . [ ی ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فایده ) بی مصرف . بیهوده . بی اثر و بی حاصل . (ناظم الاطباء). غیر مفید. ناسودمند : بپذیر ز حجت سخن که شعرش بی فایده و بی عرز (؟) نباشد. ناصرخ
بی فائدهلغتنامه دهخدابی فائده . [ ءِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فائده ) بی نفع. غیرمفید. ناسودمند. بی فایده : امر دالغ؛ کار بی فائده . (منتهی الارب ) : کوشش بی فائده ست وسمه بر ابروی کور. سعدی .رجوع به
بیفایده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یده بودن، عدم استفاده، فقداناستفاده، زیادت، بینتیجگی، بیحاصلی، اتلاف وقت، تکلف، بیهودگی، امرمحال عدم کفایت تضییع، اتلاف اضرار، خسران
بیفایده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بیفایده بودن، استفاده نداشتن، وقترا تلف کردن، کمکی نبودن، بیحاصل بودن بهدردنخوردن، بهدردی نخوردن زحمتبیخودی کشیدن، هرز رفتن، تلف شدن سترون بودن
بیفایده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یده بودن، عدم استفاده، فقداناستفاده، زیادت، بینتیجگی، بیحاصلی، اتلاف وقت، تکلف، بیهودگی، امرمحال عدم کفایت تضییع، اتلاف اضرار، خسران
بیفایده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بیفایده بودن، استفاده نداشتن، وقترا تلف کردن، کمکی نبودن، بیحاصل بودن بهدردنخوردن، بهدردی نخوردن زحمتبیخودی کشیدن، هرز رفتن، تلف شدن سترون بودن