بیطرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام فاقد ترجیح، خنثی، خنثا، غیرمتعهد، ناوابسته، بامدارا آمادۀ شنیدن، تصمیم نگرفته، مردد، دودل، شکاک، نامصمم میانهرو، ملایم درهرحال راضی، بی
بیطرفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طرفی، فقدان ترجیح استثناقائل نشدن، عدم پارتیبازی، انتخاب اصلح، انصاف، عدل عدم تعهد، بیاحساسی، خونسردی، فقدان عاطفه، بیتفاوتی فقدان اخ
بیطرفبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام انتخاب خاصی نداشتن، رأی ممتنع دادن، رأی ندادن، امتناع کردن، صرفنظر کردن، کنار رفتن، طفره رفتن، صراحت نداشتن، مشخص نکردن، دم بهتله ندادن
بیطرفیneutrality 1واژههای مصوب فرهنگستانموضع حقوقی یک دولت مبنیبر عدم جانبداری از هریک از دو طرف درگیر در جنگ
بیطرفی اینترنتیnet neutralityواژههای مصوب فرهنگستانایجاد وضعیتی در اینترنت بهطوریکه به اشتراک گذاشتن اطلاعات در اینترنت از سامانههای دسترسی یا قیمتگذاری تأثیر نپذیرد
بیطرفی دائمpermanent neutrality, perpetual neutralityواژههای مصوب فرهنگستانمشی سیاسی پایدار یک دولت، مبتنی بر بیطرفی، چه در جنگ و چه در صلح
بیطرفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام طرفی، فقدان ترجیح استثناقائل نشدن، عدم پارتیبازی، انتخاب اصلح، انصاف، عدل عدم تعهد، بیاحساسی، خونسردی، فقدان عاطفه، بیتفاوتی فقدان اخ
بیطرفی دائمpermanent neutrality, perpetual neutralityواژههای مصوب فرهنگستانمشی سیاسی پایدار یک دولت، مبتنی بر بیطرفی، چه در جنگ و چه در صلح
پایشگر انتخاباتelection monitorواژههای مصوب فرهنگستانفرد یا سازمان بیطرف داخلی یا خارجی که مشاهدۀ فرایند انتخابات را بر عهده دارد و درصورت وقوع تخلف مداخله میکند