بی گناهیلغتنامه دهخدابی گناهی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی تقصیری و بی جرمی . (از ناظم الاطباء) : ازین بی گناهیش نخجیروارگرفتند شیون به هر کوهسار. فردوسی . || برائت . (یادداشت مؤلف )
بی گنائیلغتنامه دهخدابی گنائی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بیگناهی : بجرم چه راندی مرا از در خودگناهم نبوده ست جز بیگنائی . فرخی .و رجوع به بی گناهی شود.
برائتفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگناهی، پاکی، تبرئه، معصومیت ۲. بیزاری، تنفر، نفرت ۳. خلاصی، رهایی، نجات ۴. دوری، بری ۵. اجازه، منشور ۶. حماله ۷. تبرئه شدن، رها شدن، مبرا شدن
معصومیلغتنامه دهخدامعصومی . [ م َ ] (حامص ) بیگناهی و عصمت . (ناظم الاطباء). معصوم بودن : حجت معصومی مریم بس است عیسی یک روزه گه امتحان .خاقانی .