بیگانه خوارلغتنامه دهخدابیگانه خوار. [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) نامی است که برای گویچه های سفید وضع شده است . رجوع به جانورشناسی عمومی تألیف مصطفی فاطمی ج 1 ص 189 و رجوع به بیگ
بیگانه خوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسلولهایی مانند گلبولهای سفید که سلول بیگانه را میبلعند؛ فاگوسیت.
بیگانه خواریلغتنامه دهخدابیگانه خواری . [ ن َ / ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل لوکوسیتها در بدن چنانست که اجسام خارجی را که وارد بدن شده اند احاطه نموده و بدرون خود میبرند و اگر قابل گ
بیگانهخوارphagocyteواژههای مصوب فرهنگستانیاختهای که در طی فرایند بیگانهخواری، ذرات خارجی را به درون خود ببرد و هضم کند * مصوب فرهنگستان اول
باکتریلغتنامه دهخداباکتری . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) این واژه ٔ فرانسوی عیناً از زبان فرانسه اخذ و پذیرفته شده است . (ازلغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). باکتریها ساده ترین موجودات زنده و ت
دهقانلغتنامه دهخدادهقان . [ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) معرب و مأخوذ از دهگان فارسی (ده + گان ، پسوند نسبت ) منسوب به ده ، و آن در قدیم به ایرانی اصیل صاحب ملک و زمین اعم از ده نشین و
خانوادهلغتنامه دهخداخانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرم
کسلغتنامه دهخداکس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت