بیکلغتنامه دهخدابیک . (اِخ ) چارلز تیلستن . سیاح و جغرافیدان انگلیسی (1800 - 1874 م .). پس از سیاحت فلسطین حبشه را پویید و نقشه ٔ قسمت زیادی از آن را کشید. در 1847 تا 1860 م .
بیکلغتنامه دهخدابیک . (ترکی ، اِ) عنوانی است که به شاهزادگان و نجبا داده میشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ). این صورت تصحیفی از «بک » است و بعضی که آن را به
بیکلغتنامه دهخدابیک . (حرف ) اصل کلمه ٔ لیک است و «باء» به «لام » بدل شده است . لیک . ولی . ولکن . لکن . ولیکن . اما. (یادداشت مؤلف ). در پارسی قدیم به امالت کسره ٔ باء و اکنو
بیک باریسلغتنامه دهخدابیک باریس . [ ب َ ] (اِخ ) نام بزرگی از بزرگان قره باغ که بنام او سکه زدند. (از النقود العربیة ص 128).
بیک باغلو قدیملغتنامه دهخدابیک باغلو قدیم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 نفر است که محل اقامت مخصوص
بیک باغیلغتنامه دهخدابیک باغی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاقازاق بخش ضیأآباد قزوین است و 192 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
بیک باریسلغتنامه دهخدابیک باریس . [ ب َ ] (اِخ ) نام بزرگی از بزرگان قره باغ که بنام او سکه زدند. (از النقود العربیة ص 128).