بیوژنیدنلغتنامه دهخدابیوژنیدن . [ ی َ / یُو ژَ دَ ] (مص ) اوژنیدن .اوژندیدن . افکندن . انداختن . رجوع به اوژنیدن شود.
بیوگندنلغتنامه دهخدابیوگندن . [ ی َ / یُو گ َ دَ ] (مص ) بیوکندن . اوکندن . بیفکندن . بر وزن و معنی بیفکندن در همه ٔ معانی چه در لغت فارسی «فا» به «واو» تبدیل گردد. (برهان ). بیفکندن . (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : چون بچ
بانگیدنلغتنامه دهخدابانگیدن . [ دَ ] (مص جعلی ) مصدرجعلی از بانگ بمعنی بانگ برآوردن . آوا دردادن . بانگ و فریاد کردن . (آنندراج ). بانگ کردن . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). فریاد کردن باصدای بلند. (ناظم الاطباء).
بایندانلغتنامه دهخدابایندان . [ ی َ ] (اِ) میانجی . (آنندراج ). صورتی است از پایندان بمعنی ضمین و کفیل . و رجوع به پایندان شود.
بایندانی کردنلغتنامه دهخدابایندانی کردن . [ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب ) پایندانی کردن . تکفل . متکفل شدن . حماله . (تاج المصادر بیهقی ).