بی وفالغتنامه دهخدابی وفا. [ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وفا) که وفا ندارد. مقابل وفادار. مقابل باوفا. کسی که عهد و پیمان را بسر نبرد و دوستی را به آخر نرساند. (ناظم الاطباء). زنهارخ
بی وفادیکشنری فارسی به انگلیسیdisloyal, fair-weather, faithless, false, falsehearted, fickle, mercurial, recreant, skittish, trifling, unfaithful, untrue, variable, wayward
بنوفاطمهلغتنامه دهخدابنوفاطمه .[ ب َ طِ م َ ] (اِخ ) سادات علوی از نسل فاطمه علیهاالسلام . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بنی فاطمه شود.
بیوالغتنامه دهخدابیوا. [ بی ] (اِخ ) بزرگترین دریاچه ٔ ژاپن در جنوب هونشو. طولش حدود 65 کیلومتر وعرضش 3 - 19 کیلومتر است . (دائرة المعارف فارسی ).
بیوار کردنلغتنامه دهخدابیوار کردن . [ بی ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجابت . (فرهنگ اسدی ). برآوردن و قضا کردن حاجت و آرزو و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : بامید رفتم بدرگاه اوامید مرا جمله بی