بیهینلغتنامه دهخدابیهین . (ص نسبی ) بهین . (السامی فی الاسامی ص 108). بهتر. || تندرو. (ناظم الاطباء).
بوهین کژلغتنامه دهخدابوهین کژ. [ ] (اِخ ) در اسم کرج اختصار کردند زیرا که در اصل بوهین کره بوده است . و همچنین در ایام فرس آنرا بوهین کره خوانده اند. یعنی خرمنگاه کرج . (تاریخ قم ص
بهینلغتنامه دهخدابهین . [ ب ِ ] (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه ). الانتقاء؛ بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر
بهینسلغتنامه دهخدابهینس . [ ب ُ هََن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر بهنس که شیر و اسد باشد. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
بهینهلغتنامه دهخدابهینه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) گزیده و انتخاب شده . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). گزیده ترین و بهترین چیز. (ناظم الاطباء). || (ص عالی ) بهتر
بیدینلغتنامه دهخدابیدین . (ص مرکب ) (از: بی +دین ) کافر و بیراه و بی مذهب . (آنندراج ). بی کیش و بی مذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). کافر. بی کتاب . که دین ندارد. (یادداشت مؤلف ). آ
بوهین کژلغتنامه دهخدابوهین کژ. [ ] (اِخ ) در اسم کرج اختصار کردند زیرا که در اصل بوهین کره بوده است . و همچنین در ایام فرس آنرا بوهین کره خوانده اند. یعنی خرمنگاه کرج . (تاریخ قم ص
بهینلغتنامه دهخدابهین . [ ب ِ ] (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه ). الانتقاء؛ بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر
بهینسلغتنامه دهخدابهینس . [ ب ُ هََن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر بهنس که شیر و اسد باشد. (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
بهینهلغتنامه دهخدابهینه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) گزیده و انتخاب شده . (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). گزیده ترین و بهترین چیز. (ناظم الاطباء). || (ص عالی ) بهتر
بیدینلغتنامه دهخدابیدین . (ص مرکب ) (از: بی +دین ) کافر و بیراه و بی مذهب . (آنندراج ). بی کیش و بی مذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). کافر. بی کتاب . که دین ندارد. (یادداشت مؤلف ). آ