بیهوشیلغتنامه دهخدابیهوشی . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیهوش . بی حسی . ازحال رفتگی . بی خویشتنی . بیخودی . اغماء. غشی . غمی . (یادداشت مؤلف ). فقدان درد یا حس در نتیجه ٔ بکار بر
بی هوشیفرهنگ انتشارات معین(حامص .) 1 - بی هوش بودن . 2 - بی فراستی ، بی ادراکی . ؛ داروی ~دارویی که به واسطة آن شخصی را بی هوش کنند.
بیهوشی دَمشیinhalation anesthesiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیهوشی ازطریق دمیدن هوشبرهای فرار یا تبخیری یا گازی به ششهای بیمار
بیهوشی عمومیgeneral anesthesiaواژههای مصوب فرهنگستانسطحی از بیهوشی که با تجویز مواد هوشبر ایجاد میشود و حسهای پنجگانـه و درک درد را در کل بدن از بین میبـرد و میتـواند با درجاتی از شلی ماهیچهای نیز همراه باشد
داروی بیهوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یهوشی، بیحسی، موضعی، عمومی، مواد مخدر، مادۀ خوابآور کلروفرم، اتر، مورفین تعدیلکننده
دستگاه بیهوشیanesthesia machineواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی که گازهای اکسیژن و هوشبرهای استنشاقی را به ششهای بیمار میفرستد و بازماندة آنها را در بازدم پس میگیرد