بیهنلغتنامه دهخدابیهن . [ ب َ هََ ] (ع اِ) نسترن . (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). گل نسترن . (ناظم الاطباء).
بیهنلغتنامه دهخدابیهن . [ هََ ] (اِ) خارپشت بزرگ تیرانداز را گویند. یعنی خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان ). خارپشت و چوله را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). خارپشت بزرگ تی
بیهنگام شدنلغتنامه دهخدابیهنگام شدن . [ هََ/ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیروقت بودن . نابهنگامی .- بیهنگام شدن روز ؛ نزدیک شب رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ) : چون از خواب بیدار شد روز بیهنگا
بلهنیةلغتنامه دهخدابلهنیة. [ ب ُ ل َ ی َ ] (ع اِ) فراخی : بلهنیةالعیش ؛ فراخی عیش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نون آن زائد است . (ازاقرب الموارد). ج ، بلاهی و یا بلاهن . (ن
بهنلغتنامه دهخدابهن . [ ب َ ] (ع مص ) شادان و فرحناک شدن . و منه حدیث الانصار ابهنوا منها آخر الدهر؛ ای افرحوا وطیبوا نفساً بصحبتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بهن آبادلغتنامه دهخدابهن آباد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بیهنگام شدنلغتنامه دهخدابیهنگام شدن . [ هََ/ هَِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیروقت بودن . نابهنگامی .- بیهنگام شدن روز ؛ نزدیک شب رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ) : چون از خواب بیدار شد روز بیهنگا