بینونتلغتنامه دهخدابینونت . [ ب َ / ب ِ نو ن َ ] (از ع ، اِمص ) (از بینونة عربی ) جدائی و مفارقت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تباین . ابانت . بین . مباینت . ناسازگاری . ناسازواری . د
بیرونترلغتنامه دهخدابیرونتر. [ ت َ ] (ن تف ) (از: بیرون + تر) اجنبی تر. بیگانه تر. خارجی . (ناظم الاطباء).
بینونةلغتنامه دهخدابینونة. [ ب َ نو ن َ ] (اِخ ) نام محلی میان عمان و بحرین و فاصله ٔ آن تا بحرین شصت فرسخ است و اصمعی بینونة را در مرزهای یمن از ناحیه ٔ عمان قرار داده و دیگری بی
بینونةلغتنامه دهخدابینونة. [ب َ نو ن َ ] (ع مص ) بَیْن . جدا شدن : بان الشی ُٔ بیناً و بیوناً و بینونة؛ از هم جدا شدن . (از منتهی الارب ). جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر
بینونلغتنامه دهخدابینون . [ ب َ] (اِخ ) نام دژی عظیم که در یمن نزدیک صنعاء بوده است و گویند آن را سلیمان بن داود (ع ) ساخته و صحیح آن است که بوسیله ٔ گروهی از تبابعة بنا شده است
بینونیلغتنامه دهخدابینونی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بروایتی منسوب است به قریه ای از قراء بصره که آن را بینون خوانندو بگمان من بعید نیست که منسوب به بینون یا بینونة باشد، که ابوعبداﷲ بین
غیریتلغتنامه دهخداغیریت . [ غ َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بینونت و دوتایی . تغییر. غیر بودن . تغایر. دیگرگون بودن . بیگانگی . || نامعلومی و عدم تحقق . (ناظم الاطباء). رجوع به
مباینلغتنامه دهخدامباین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) ناسازوار. مخالف . ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج ، مباینات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشار
مباینةلغتنامه دهخدامباینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (غیاث ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بینونت . جدا شدن . ابانت . تباین . (یادداشت به
ناسازواریلغتنامه دهخداناسازواری . (حامص مرکب ) مخالفت . (دهار). مخالفت . عدم موافقت . اختلاف . منازعت . سرکشی . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). || تباین . بینونت . تنافی . منافات . عدم ت
صحةلغتنامه دهخداصحة. [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ) تندرست شدن پس از بیماری . (منتهی الارب ). تن درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صحت و مر