بگمازفرهنگ فارسی عمید۱. شراب؛ باده.۲. (اسم مصدر) بادهگساری: ◻︎ به بگماز بنشست یک روز شاد / ز گردان لشکر همیکرد یاد (فردوسی: ۳/۳۰۷).۳. پیالۀ شراب.
بگمازلغتنامه دهخدابگماز. [ ب ِ /ب َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی شراب باشد. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نبیذ بود. (لغت فرس اسدی ). شراب . (رشیدی ) (اوبهی ). باده . می : ازین پس همه نوبت ماست رزم ترا جای تختست و بگم