بیمهلغتنامه دهخدابیمه . [ م َ / م ِ ] (از هندی ، اِ) ضمانت مخصوصی است از جان یا مال که در تمدن جدید رواج یافته است ، به این طور که برای شخص یا مال ماهانه مبلغی به شرکت بیمه میدهند و در صورت اصابت خطر به جان و یا مال ، شرکت مبلغ معینی میدهد. (از فرهنگ نظام ).
بیمهفرهنگ فارسی عمید۱. قراردادی که طی آن شخص هرگونه خطر، زیان، و خسارتی را که ممکن است به جان یا مال او وارد شود، با پرداخت حق معینی به عهدۀ شرکتها یا بنگاههای مخصوص این کار میگذارد که هرگاه آن خطر یا خسارت به او رسید بیمهکننده غرامت آن را بدهد.۲. شرکت بیمهگر.
بیمگهلغتنامه دهخدابیمگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بیمگاه : راهرو را بسیج ره شرطست تیز راندن ز بیمگه شرطست . نظامی .و رجوع به بیمگاه شود.
بمهلغتنامه دهخدابمه . [ ب ِ م َه ْ ] (ع حرف جر + اسم ) (از: «ب » + ما استفهام + هَ ، هاءالسکت ) به چه واسطه ؟ (ناظم الاطباء).
بیمه نامهلغتنامه دهخدابیمه نامه . [ م َ / م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قرارداد یا سندی که در آن عقد بیمه و شرایط آن نوشته شده باشد. رجوع به بیمه شود.
بیمه نامهلغتنامه دهخدابیمه نامه . [ م َ / م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قرارداد یا سندی که در آن عقد بیمه و شرایط آن نوشته شده باشد. رجوع به بیمه شود.
بیمه کردنلغتنامه دهخدابیمه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بستن قرارداد با شرکت بیمه درباره ٔ جبران حوادث احتمالی و خطرهائی که ممکن است بشی ٔ متعلق بشخص یا خود او وارد آید.
بیمه کنندهلغتنامه دهخدابیمه کننده . [ م َ / م ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شرکت یا بنگاهی که اشخاص و مؤسسات و اموال آنها را درمقابل خطرها و حوادث بیمه کند. رجوع به بیمه شود.
بیمه گذارلغتنامه دهخدابیمه گذار. [ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) بیمه گذارنده . کسی که سرمایه یا کالا یا جان خود را نزد مؤسسه یا شرکت بیمه ، بیمه کند. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیمه شود.
درخت آتشبیمهfire-insurance treeواژههای مصوب فرهنگستاندرخت بذردهی که ازروی احتیاط برای تداوم زادآوری پس از حریق احتمالی نگهداری میشود