بیمر

bimar

معنی

بی‌شمار؛ بی‌حد؛ بی‌اندازه.

مترادف

بسیار، بیاندازه، بیحد، بیحساب، بیشمار، خیلی ≠ معدود

جست‌وجوی دقیق

بیمر

فرهنگ مترادف و متضاد

بسیار، بیاندازه، بیحد، بیحساب، بیشمار، خیلی ≠ معدود

بیمر

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

بی‌شمار؛ بی‌حد؛ بی‌اندازه.

جست‌وجوی هم‌آوا

بی مر

لغت‌نامه دهخدا

بی مر. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مر = امار «پهلوی ») (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی بیشمار و بی حد و حساب و بسیار باشد چه مر بمعنی شمار هم آمده است . (برهان )

بی مر

فرهنگ انتشارات معین

(مَ) (ص مر.) بی حد، بی حساب .

جست‌وجوی مشابه

بیمرادی

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بینصیبی، محرومیت، نامرادی ۲. حرمان، یاس ≠ امید، رجا، مرادمندی

بیمروت

فرهنگ مترادف و متضاد

بیحمیت، ناجوانمرد ≠ بامروت

بیمرغ

واژه‌نامه آزاد

نام روستایی در گناباد که قدمت آن به بیش از2000سال می رسد و معنی آن بی به معنای جایگاه و مغ به معنای مخ(جایگاه مخ ها) در زبان زرتشت بوده که بعدها به بیمرغ برای ت