بیماریلغتنامه دهخدابیماری . (حامص ، اِ) رنجوری ، و با لفظ پیچیدن ودادن مستعمل است . (آنندراج ). مرض و ناخوشی و رنجوری و ناتندرستی . (ناظم الاطباء). ناتندرستی . ناخوشی . آزار. انحر
بیماریفرهنگ مترادف و متضاددرد، دردمندی، رنجوری، عارضه، علت، علیلی، کسالت، مرض، مریضی، ناخوشی ≠ سلامت، صحت
بیماریدیکشنری فارسی به انگلیسیaffection, complaint, disease, disorder, ill, illness, malady, patho-, sickness
بیماری ژنشناختیgenetic diseaseواژههای مصوب فرهنگستانهریک از بیماریهای انسان یا حیوان یا گیاه که در نتیجة تغییر در مواد ژنشناختی/ ژنتیکی (genetic material) ایجاد میشود متـ . بیماری ژنتیکی
آزمون ژنشناختیgenetic testingواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهآزمونهای تشخیص یک بیماری ژنشناختی/ ژنتیکی و شناسایی مخاطرة انتقال آن به نسلهای بعدی و پیشبینی پاسخها به یک بیماری ارثی متـ . آزمون ژنتیکی
غربالگری ژنشناختیgenetic screeningواژههای مصوب فرهنگستان1. جستوجوی نظاممند اطلاعات ژنشناختی/ ژنتیکی در جمعیتی از موجودات زنده 2. بهکارگیری روشهای گوناگون تشخیص ژنشناختی/ ژنتیکی در یک جمعیت یا گروهی از افراد برا
همایندی ژنشناختیgenetic associationواژههای مصوب فرهنگستانهمبستگی حضور یک نشانگر ژنشناختی/ژنتیکی با نوع معینی از بیماری چندعاملی متـ . همایندی ژنتیکی