بیمارپرستیلغتنامه دهخدابیمارپرستی . [ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پرستاری بیمار. بیماربانی : و میخواهد تا بیمارپرستی در میان امت تو سنتی گردد. (قصص الانبیاء ص 249).
بیمارپرستلغتنامه دهخدابیمارپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستار بیمار. (ناظم الاطباء). بیماربان : همه بیمارپرستان ز غمم سیر شدندآنکه این غم خورد امروز شمائید همه .خاقانی .
سنتلغتنامه دهخداسنت . [ س ُن ْ ن َ ] (ع اِ) راه و روش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریقه . قانون . روش . (منتهی الارب ). آیین . رسم . نهاد. ج ،سنن : غزوی کنیم بر جانب هندوستان دور دست تر تا سنت پدران تازه کرده باشیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 2