بیل زنلغتنامه دهخدابیل زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه با بیل کار میکند مانند باغبان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کنایه از دهقان و مزارع . (غیاث ) : همان بیل زن مرد آلت شناس کند بیلکش را به بیلی قیاس . نظامی .- امث
بل بل کردنلغتنامه دهخدابل بل کردن . [ ب ِ ب ِ / ب َل ْ ل ُ ب َ ل ْ / ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سخت بسرعت و بگستاخی سخن گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
بس برلغتنامه دهخدابس بر. [ ب َ ب َ ] (اِ) در تداول عوام چوبی پهن افقی که بر سربیل و زیر دسته گذارند تا بیل زن پای بر آن نهد و فشار پای را بر فشار دو دست در فروبردن بیل به زمین مزید کند. (یادداشت مؤلف ).
بیللغتنامه دهخدابیل . (اِ) آلتی باشد آهنی که باغبانان و امثال ایشان زمین بدان کنند. (برهان ). آلتی سرپهن که تره کاران بدان کلوخ یکسوی کنند و زمین را بکاوند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی است آهنی که سر آن پهن باشد بدان زمین را کاوند. (غیاث ) (آنندراج ). آلتی آهنین و پهن و دارای دسته ای چوبین که ب
بیللغتنامه دهخدابیل . (اِخ ) (کوه ...) میانه ٔ بلوک کازرون و بلوک کوه مره شکفت قرار دارد. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
بیللغتنامه دهخدابیل . (اِخ ) (دریاچه ٔ ...) دریاچه ٔ بین . دریاچه ای در غرب سویس در ایالت برن در دامنه ٔ کوههای ژورا مشتمل بر سن پیر (سابقاً جزیره و اکنون شبه جزیره ) است که در 1765 م . روسو در آن اقامت داشت . بقایای آبراههای دریاچه ٔ بیل درموزه ٔ شهر بیل مو
بیللغتنامه دهخدابیل . (اِخ ) دهی است به سرخس و از آن ده اند: عصام بن وضاح و محمدبن احمدبن عمرویه و محمدبن حمدون بن خالد. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
دبه و زنبیللغتنامه دهخدادبه و زنبیل . [ دَب ْ ب َ / ب ِ وَ /وُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً مراد هزینه ٔ لوازم و اسباب خانه یا خود وسائل زندگی است مرادف تقریبی «کاسه و کوزه » در تداول امروزی عامه : زنی
دبیللغتنامه دهخدادبیل . [ دَ ] (ع اِ) درخت غضا که در زمین بسیار بود. || زمین پست . || برگ درخت ارطی پراکنده شده . ج ، دَبل . (منتهی الارب ).
دبیللغتنامه دهخدادبیل . [ دَ / دُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بشام نزدیک رمله . (از منتهی الارب ). موضعی است بشام . (تاج العروس ). از قراء رمله است و گروهی بدانجا منسوبند. (معجم البلدان ).
دبیللغتنامه دهخدادبیل . [ دَ ] (اِخ ) دوین . از قرای ارمینیه شهریست به ارمنستان متاخم به اران . (معجم البلدان ). نام شهری به اران . رجوع به دائرةالمعارف فارسی شود.
دبیللغتنامه دهخدادبیل . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به سند. (منتهی الارب ). شهریست از سند بر کران دریای اعظم است و جایگاه بازرگانان و از آلتهای هندوستان و دریا اندر وی بسیار افتد. (حدود العالم ). و اقلیم روم از شهرهای چین آغازد و زمین هندوان بر کوههای قامرون گذرد و بر بارانسی (بنارسی ) و گنوج و ا