بیلهرواژهنامه آزادنوعی گیاه کوهی است درارتفاعات منطقه اقلید تا یاسوج می روید طبیعتی سرددارد آرام بخش وبرای قند خون وچربی خون بسیار نافع است نوعی گیاه دارویی با طعم و بوی مایل به تلخ
بیگلرلغتنامه دهخدابیگلر. [ ب َ / ب ِ ل َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) (از: بیگ ، امیر و بزرگ شهر + لر، علامت جمع ترکی )امراء. بزرگان شهر. رجوع به بیگ و بیگلربیگی شود.
بیگلریلغتنامه دهخدابیگلری . [ ب َل َ ] (اِخ ) نام یکی از قبائل هفتگانه ٔ رامیان مازندران است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 114).
بالپرلغتنامه دهخدابالپر. [ پ َ ] () قبول عادات نیکو. (ناظم الاطباء). (اما در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد).