بی عفتلغتنامه دهخدابی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عفت ) که عفت نداشته باشد. بی تقوی . ناپرهیزگار. رجوع به عفت شود.
بیافتنلغتنامه دهخدابیافتن . [ ت َ ] (مص ) یافتن . پیدا کردن : دوستان را بیافتی بمرادسر دشمن بکوفتی بگواز. فرخی .رجوع به یافتن شود. || شنیدن بوی . احساس بو کردن . استشمام : کبت ناد
بیعاتلغتنامه دهخدابیعات . [ ] (اِخ ) نام کوهی است در میان قراقورم و بیش بالیغ : و در مقدمه ایلچیان بفرستادند تا از کوه بیعات که میان قراقورم و بیش بالیغ است ... (جهانگشای جوینی )
نانجیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیعفت، بیناموس، ناپاک ۲. بداصل، بدنژاد، بیپدر ۳. رذل، رذیل، فرومایه ≠ شریف، نجیب
ناپاکیفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیعفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی ۲. آلودگی، غش ۳. چرکینی، دناست ۴. احتلام، جنابت ≠ پاکی