بیطالعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبخت، بدشانس، بدطالع، بیاقبال، حرمانزده ≠ خوشطالع، اقبالمند ۲. بیبهره، بینصیب، محروم ≠ بهرهمند، بهرهور
بطولةدیکشنری عربی به فارسیپهلواني , قهرماني , مسابقه قهرماني , مسابقات قهرماني , تشکيل مسابقات , مسابقه
بطالةلغتنامه دهخدابطالة. [ ب ِ ل َ ] (حامص ) بطوله . شجاع و دلیر گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دلیری . (آنندراج ). سخت دلیر و کارزاری شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری . بُطولَة (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به همین مصدر شود.
بطالةلغتنامه دهخدابطالة. [ ب َ ل َ ] (ع مص ) بطولة. بازماندن از عمل و کار.(ناظم الاطباء). بیکار شدن ، بطل الاجیر؛ معطل و بیکار شد مزدور. (منتهی الارب ). بیکار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیکاری . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (نصاب ). || هزل گفتن . بطل فی حدیثه بطالة. (ناظم الاطباء) (آنندراج )
بطولةلغتنامه دهخدابطولة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِمص ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بَطالَة. (منتهی الارب ). رجوع به بطالة شود.
سعادتمندفرهنگ مترادف و متضادبختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت ≠ بیاقبال، بیطالع، شوربخت ≠ شقی، شقاوتمند