بیشیلغتنامه دهخدابیشی . (حامص ) فزونی . زیادتی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افزونی . زیادت . کثرت . بسیاری . فضل . فضله . مقابل کمی و اندکی . (یادداشت مؤلف ).افزونی ، خواه در ک
بیشی جستنلغتنامه دهخدابیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) افزون خواستن . زیادت خواستن . کثرت طلبیدن : چنین پاسخ آورد هومان بدوی که بیشی نه خوبست بیشی مجوی . فردوسی .بخور آنچه داری و ب
بیشی ساختنلغتنامه دهخدابیشی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن بیش از حد. تهیه کردن بیش از اندازه : چنین داد پاسخ که بیشی مسازکه گشتیم ازین ساختن بی نیاز.فردوسی .
بیشی کردنلغتنامه دهخدابیشی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فزونی نمودن . برتری کردن . مقام والاتر طلبیدن . سبقت گرفتن . برتری یافتن : خدای تعالی او را چندان قوت داده بود که خلق بر وی بی
بیشی یافتنلغتنامه دهخدابیشی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن : گل که با گل نشست و خویشی یافت بر سر آمد که قدر و بیشی یافت .اوحدی .
بیشی جستنلغتنامه دهخدابیشی جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) افزون خواستن . زیادت خواستن . کثرت طلبیدن : چنین پاسخ آورد هومان بدوی که بیشی نه خوبست بیشی مجوی . فردوسی .بخور آنچه داری و ب
بیشی ساختنلغتنامه دهخدابیشی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن بیش از حد. تهیه کردن بیش از اندازه : چنین داد پاسخ که بیشی مسازکه گشتیم ازین ساختن بی نیاز.فردوسی .
بیشی کردنلغتنامه دهخدابیشی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فزونی نمودن . برتری کردن . مقام والاتر طلبیدن . سبقت گرفتن . برتری یافتن : خدای تعالی او را چندان قوت داده بود که خلق بر وی بی
بیشی یافتنلغتنامه دهخدابیشی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) برتری یافتن : گل که با گل نشست و خویشی یافت بر سر آمد که قدر و بیشی یافت .اوحدی .