بیشمارفرهنگ مترادف و متضادبسیار، بیاندازه، بیحد، بیحساب، بیقیاس، بیمر، بینهایت، جزیل، زیاد، سرسامآور، فراوان، نامحدود، نامعدود ≠ معدود
بشمارلغتنامه دهخدابشمار. [ ب ِ ] (فعل امر) امر از شمردن . کلمه ای است اصطلاحاً در جواب نفرینها که دسته جمعی انجام گیرد، داده میشود. چنانکه گوینده ای فریاد میکند: بر بنی امیه لعنت . شنوندگان گویند: بشمار.
بشمار آمدنلغتنامه دهخدابشمار آمدن . [ ب ِ ش ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) بحساب آمدن . در عداد قرار گرفتن . اعتداد. (منتهی الارب ). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.
بشمار آوردنلغتنامه دهخدابشمار آوردن . [ ب ِ ش ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) شمردن . اعتداد.(منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). احتساب . (ترجمان القرآن ). و رجوع به شمار و شمردن و شماردن شود.