بیشترینلغتنامه دهخدابیشترین . [ ت َ ] (ص عالی ) زیادترین . فزونترین . (ناظم الاطباء). غالب . قسمت غالب : پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهرپسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر. فرخی .مر
ضریب پیشگامleading coefficientواژههای مصوب فرهنگستاندر یک چندجملهای یکمتغیره، ضریب جملهای که بیشترین درجه را دارد
سازوکار بینابینیborderline mechanismواژههای مصوب فرهنگستانمراحل مختلف یک واکنش که حد واسط بیشترین و کمترین درجه است
maximumدیکشنری انگلیسی به فارسیبیشترین، بیشینه، حد اکثر، ماکسیمم، منتها درجه، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بالاترین، بزرگترین، بیشین
superlativeدیکشنری انگلیسی به فارسیفوق العاده، صفت عالی، عالی، درجه عالی، بالاترین، بیشترین، افضل، خیلی عظیم، مبالغه امیز
ختنلغتنامه دهخداختن . [ خ ُ ت َ] (اِخ ) بنابر قول یاقوت ختن که گاهی با تشدید تاء نیز می آید نام ولایتی است بزیر کاشغر و در پشت یوزَکَند. که از بلاد ترکستان بشمار می آید این ولا